سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با اندرزهاست که غفلت زدوده می شود [امام علی علیه السلام]
 
پنج شنبه 86 خرداد 10 , ساعت 5:24 عصر

 

فتح مصر توسط عمرو بن عاص و کشته شدن محمد بن ابو بکر

سپس عمرو بن عاص به همراه شش هزار تن روانه مصر شد.محمد بن ابو بکر نامه‏اى به امیر مؤمنان نگاشت و از درخواست کمک کرد.مردم براى یارى وى جمع آمدند اما با این همه پس از گذشت‏یک ماه و با وجود مالک بن کعب تعداد آنان از دو هزار تن افزون نشد. آنان پنج‏شب مقابله کردند و چون خبر قتل محمد را دریافتند، بازگشتند.چون محمد بن ابو بکر کشته شد، جنازه او را در پوست‏خرى جاى داده آن را آتش زدند و زشتى پیروزى خود را بدین گونه به نمایش گزاردند.جاسوس امیر مؤمنان (ع) در شام، خبر شادکامى اهل شام را از کشته شدن محمد به آگاهى آن حضرت رسانید.على (ع) فرمود: اندوه ما در از دست دادن محمد به اندازه شادمانى آنان و بلکه بیشتر از آن است.ما نزد خداوند از آنان حساب خواهیم کشید.به خدا سوگند محمد جزو کسانى بود که انتظار قضاى الهى را مى‏کشید و براى پاداش الهى عمل مى‏کرد.او هیئت فاجر را دشمن و هدایت مؤمن را دوست مى‏داشت.این واقعه در سال 38 ه به وقوع پیوست.على (ع) نامه‏اى به ابن عباس، که ولایت‏بصره را بر عهده داشت، نوشت و او را از فتح مصر و کشتن محمد بن ابو بکر توسط معاویه مطلع ساخت.ابن عباس نیز پاسخ نامه آن حضرت را نوشت و آن‏گاه به کوفه آمد و قتل محمد را به على (ع) تعزیت گفت.زیرا محمد پسر اسماء بنت عمیس یکى از همسران على (ع) بود.آن حضرت، اسماء را پس از وفات همسرش ابو بکر به ازدواج خود درآورد. اسماء پیش از ابو بکر همسر جعفر بن ابیطالب بود و خود نیز همچون فرزندش محمد از بهترین شیعیان امیر مؤمنان (ع) به حساب مى‏آمد.

ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه (1) ، در توضیح این سخن حضرت که فرمود: به خداى سوگند معاویه زیرک‏تر از من نیست ولى او نیرنگ مى‏بازد و....به ذکر امورى مى‏پردازد که ناآگاهان آن را به حساب ضعف تدبیر آن حضرت مى‏گذارند.از جمله مثالهاى آنان در این باره همین قضیه‏اى است که براى حکومت مصر پیش آمد.ابن ابى الحدید در این باره مى‏نویسد: از جمله خرده‏گیریهایى که بر على (ع) کرده‏اند دادن ولایت مصر به محمد بن ابو بکر و برکنار داشتن قیس بن سعد از آن منصب بود تا جایى که محمد به قتل رسید و معاویه حکومت مصر را به دست گرفت.

پاسخ از این ایراد آن است که: نمى‏توان گفت: محمد شایستگى حکومت‏بر مصر را نداشت زیرا او مردى زاهد، دانشمند و درست تدبیر بوده و در مراتب خیر خواهیش نمى‏توان شک و تردید کرد.علاوه بر این، او پسر همسر على و دوست او بود.مردم مصر نیز بى‏نهایت او را دوست مى‏داشتند و از ولایت او بر مصر، استقبال کردند.چون مصریان عثمان را محاصره کردند از او درخواست عزل عبد الله بن سعد بن ابى سرح، از ولایت مصر، را کردند به وى پیشنهاد دادند تا محمد بن ابو بکر را جاى عبد الله بر آنان بگمارد. عثمان نیز عهدنامه‏اى براى ولایت او بر مصر نوشت.وى با مردم مصر رفت تا نامه عثمان را به ابن ابى سرح تسلیم کند.با توجه به این مطالب، جز تولیت محمد بن ابو بکر بر مصر، هیچ راى و تدبیرى براى على (ع) باقى نمانده بود.زیرا چنان که گفتیم مصریان به او علاقه داشتند و او را برگزیده بودند و از طرف دیگر هم محمد با داشتن اخلاقى پسندیده، استحقاق برخوردارى از این منصب را داشت.با این مقدمات، گمان قوى مى‏رفت که مردم از وى اطاعت و او را یارى کنند و بر محبت و دوستى او جمع آیند.اما عاقبت کار او همان شد که دیدیم.ولى این امور را نمى‏توان عیب و منقصتى براى امیر مؤمنان (ع) قرار داد.زیرا امام بنابر مصالحى که خود در نظر دارد به رتق و فتق امور مى‏پردازد و کسى هم جز خداوند از امور پنهان آگاهى ندارد.در زمان رسول خدا (ص) هم آن حضرت، جعفر و زید و عبد الله بن رواحه را در روز جنگ موته به میدان فرستاد.اما آنان همگى کشته شدند و سپاهشان نیز درهم شکست و عده‏اى از آنان نیز با حالى زار و نزار به مدینه بازگشتند.حال با این وجود کسى مى‏تواند پیامبر (ص) را بدین خاطر مورد ایراد قرار دهد و تدبیر و فکر او را زیر سؤال ببرد!

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACHDB.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ